سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسلمان، برادرِ مسلمان است، به او خیانت نمی کند، او را وا نمی گذارد، بر او خرده نمی گیرد، او رامحروم نمی سازد و غیبتش را نمی کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

خوش آمدید

ها ها ها ...!    
 
شیوه مطالعه
اولی:« کتابی را که بهت دادم خواندی؟»
دومی: «بله، آخرش خیلی خوب بود.»
اولی:« اولش چه طور بود؟»
دومی: «هنوز اولش را نخوانده ام.»
 
تاریخ سیب زمینی
معلم به دانش آموز:« بگو ببینم! سیب زمینی از کجا پیدا شد؟»
دانش آموز:« از زمانی که اولین سیب از درخت به زمین افتاد.»
 
آرزو
سعید از دوستش، خسرو، می پرسد: «دلت می خواست جای چه کسی بودی؟»
خسرو جواب می دهد: «جای تو.»
سعید با تعجب می پرسد: «چرا جای من؟»
خسرو جواب می دهد: «برای این که دوست نازنینی مثل خودم داشته باشم.»
قوه بینایی
اولی:« به نظر تو، هویج باعث تقویت بینایی می شود؟»
دومی: «حتما، چون تا به حال هیچ خرگوشی را ندیده ام که عینک زده باشد.»
 
در کلاس ریاضی
معلم: «مریم! اگر هم شاگردی ات، سارا، هزار تومان به تو بدهد و
دوباره پانصد تومان دیگر هم بدهد، در مجموع چه قدر پول خواهی داشت؟»
در همین موقع سارا با عصبانیت می گوید:« اجازه! ببخشید، از کیسه خلیفه می بخشید؟! »



عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:24 صبح

جملات کوچک به سبک انسانهای بزرگ!

غروب از قایم‏باشک شب و روز خسته شد.

برای اینکه آدم خوش‏بینی شود، بینی‏اش را عمل کرد.

نگاهش آن‏قدر یخ بود که وقتی نگاهم کرد، از شدت سرما لرزیدم.

در روز بارانی چتر الگوی فداکاری است.

ضبط از صدای بلند نوار سردرد گرفت.

عکس توقف زمان است.

آسمان به زمین آمد دید خبری نیست.

 آلبالو گران بود، چشمانش انگور می‏چید.

 هر لقمه‏ای را که فرو میدهم، معده‏ام فریاد می‏زند: خوش آمدی!

 وقتی می‏خواهم حرف پنهانی بزنم، گوش‏هایم را می‏گیرم.

 برای اینکه حرفهای بزرگی بزنم، دهانم را زیر میکروسکوپ میگذارم.

 لطیفه های از آب گذشته!!!

 در اتوبوس
اتوبوس طبق معمول خیلی شلوغ بود. مسافری عصبانی به آقای چاقی که پهلویش ایستاده بود، گفت آقا! ممکن است هل ندهید!
مرد چاق با اوقات تلخی گفت: هل نمی دهم، دارم نفس می کشم.

در استخر
فیلی در استخری شنا می کرد. مورچه ای سر رسید
و گفت: بیا بیرون کارت دارم.
فیل از استخر بیرون آمد. مورچه نگاهی به فیل انداخت و گفت: برو توی آب. فقط می خواستم ببینم اشتباهی مایوی من را نپوشیده باشی.

چشم نخوردن
جلال:  سعید، چرا معلم شما این قدر به تخته سیاه می زند؟
سعید: خوب معلوم است! برای این که ما دانش آموزان چشم نخوریم!

عینک دودی

روزی مردی با عینک دودی کنار دریا می رود و می گوید:    چقدر نوشابه سیاه!




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:24 صبح

انجمن حمایت از حیوانات نجیب و شریف اهلی و وحشی خانگی و غیر خانگی ( کوچگی - خیابانی - بیابانی - کوهستانی - جنگلی - رودخانگی - دریایی - صحرایی - هوایی و غیره و غیره و غیره) هرگونه استفاده ابزاری (برای حمل و نقل) از هر گونه قاطر، اسب، یابو ، الاغ، کره خر، شتر و غیره را برای طی طریق در کوره راه های زندگی اکیداً ممنوع و قدغن اعلام کرده است و مرتکبین به این گونه اعمال را وعده به کیفری سخت و مجازاتی سنگین داده است. متن اطلاعیه به شرح زیر است:
برای خواندن اطلاعیه ادامه مطلب را کلیک کنید. ادامه مطلب...


عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:24 صبح

واقعا معذرت می‏خواهم که به نظراتتون جواب ندادم آخه بیشترشون درخواست تبادل لینک بود، ولی سعی می‏کنم از این به بعد به نظراتتون رسیدگی کنم!

ماجرای طنز

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه  !!




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:24 صبح

عاشقان گویند دنیای بوسه عجب دزدیه پرمنفعتی است که اگر بازپس گیرد دوچندان شود...

* اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است..... اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است...... اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است...

* 10 تا شاخه گل رو بگیر جلو آینه حالا بشمر دیدی 11 تان آخه خودتم گلی

********

* قدرت دید خانومها: یک تار مو را روی کت شوهرشون میبینن اما یه تیر چراغ برق را هنگام رانندگی نمیبینن!

* یه روز تو آبادان مسابقه تقلید صدای داریشو میزارن داریوش خودش شرکت میکنه چهارم میشه!!!




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:22 صبح

یارو یه سگ فلج داشته

 

هر وقت دزد میومد سگه رو میداشته تو فرغون می افتاده دنبال دزده !

 

 

تبلیغ خمیر دندان پونه در لرستان :

 

خمیر دندون پونه

 

چشمو نمی سوزونه !!!!

 

 

 دوای همه دردها نیکی است ، به شرط آنکه ندانند شما نیکید
                        وگرنه نخواهند گذاشت نیک بمانید .




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:22 صبح

* جهان بیش از ? میلیارد نفر جمعیت داره..............عجب.................................اونوقت یکی نیست به من احمق بگه: چرا واسه تو مسیج می‌فرستم؟

.................

* واقعا که عجب روزگاریه !!!! . . یکی خوابش سنگین میشه تخت میشکنه بعد که از خواب میپره دستش میشکنه فرداش از مرحله پرت میشه پاش هم میشکنه میزنه به سرش سرش هم میشکنه همون یارو خودش رو میزنه به اون راه گم میشه کلی اعصابش خوردمیشه نوار خالی گوش میده یه هو می خوره زمین تا خونه سینه خیز میره یه روز میخوره به شیشه میگه عجب هوای سفتی روز بعد میخوره به دیوار کمونه میکنه فرداش باز میخوره به دیوار میگه ببخشید پس فرداش باز میخوره به دیوار وای میسته پلیس بیاد

.................

* شهادت جان سوز، جان گداز، جان کاه، جان اف کندی، جان فورد، جان تراولتا، جان علی، جان نثار ، جان من، جان هرکی دوست داری سرکاری!

.................




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:22 صبح

 
تمامی یست ها دارای ادامه اند لطفا بر روی  ادامه در

 

هر مطلب کلیک کنید




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:22 صبح

به رشتیه میگن: تو 8 سال اسیر بودی، چطور بچه 2 ساله داری؟ میگه: من اسیر بودم، خانوم که اسیر نبوده

-------------------------

دختر اصفهانیه به دوست پسرش میگه : شب بیا خونه مون , اگه موقعیت خوب بود یه سکه میندازم پائین .. شب میشه . دختره یه سکه میندازه پائین . ولی هر چقدر صبر میکنه می بینه پسره نمیاد بالا سرش رو از پنچره بیرون میکنه میپرسه : چرا نمیای؟ پسره میگه : دارم دنبال سکه می گردم . دختره میگه :بیا بالا . بهش کش بسته بودم . الان تو دست خودمه

----------------------------

مامانه به بچش میگه که عزیزم وقتی خاله اومد قشنگ میری جلو سلام میکنی میبوسیش بچهه میزنه زیره گریه میگه نه مامان من خاله رو بوس نمیکنم! مامانه میگه ا چرا عزیزم؟ بچهه میگه آخه دیروز که بابا میخواست بوسش کنه زد تو صورتش

 ----------------------------

روی در توالت های قزوین نوشته :

اینجا دیگه آخره خطه بخوای نخوای باید بکشی پائین

--------------------------

لرزش صدات ، برق نگات ، تپش قلبت ، نفس های تند و عرقی که روی پیشونیت نشسته همه گویای یه چیز هستن : تیروئیدت پرکاره . برو دکتر

 ---------------------------

قسمت میوه در میادین تره بار به شدت افزایش یافت .

قدر خودتت رو بدون هلو !!

-----------------------------

یه رشتی به دوستش میگه : جایی رو سراغ دارم اگر بریم شام میدن... تریاک میدن بکشیم... انواع مشروبات میدن بخوریم... و کلی هم حال میدن و حمام مجانی و آخر سر ???? تومان هم میدن! دوستش میگه : کجاست؟ رشتیه میگه : خودم نرفتم زنم رفته!!!

----------------------------------




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:22 صبح

ترکه سوار یه خره عکس میگیره. عکس رو میفرسته برای مادرش، زیر عکسه مینویسه: سلام بر ننم، بالایی منم

---------------------

اون چیه که آقایون در میارن و خانوم ها میخورن؟فکر بد نکن یه لوقمه نون حلاله

 

--------------------

چرا وقتی می خوایم بریم توی رویا چشمامونو مبیندیم؟...

وقتی می خوایم گریه کنیم...

وقتی می خوایم فکر کنیم...

وقتی می خوایم تصور کنیم...

وقتی می خوایم کسی رو ببوسیم...

به این دلیل که قشنگ ترین چیز های توی دنیا قابل دیدن نیستن

----------------------

 

وقتی خدا تو رو سمت یه پرتگاه هدایت می کنه ? هدف داره :

یا می خواد از پشت بگیرتت

یا پرواز یادت بده .....

-------------------------------

ترکه ناراحت بود می‌پرسن چی‌شده؟ می‌گه : دیشب که شب اول

 عروسیم بود بعد از SEX از روی عادت 3000تومن به زنم دادم ، اونم 500

 تومنشو برگردوند !

---------------------------

 

به ترکه میگن اذون بگو میگه همه چیز با یک نگاه شروع شد

----------------------------

 




عبدالباسط محمودی ::: سه شنبه 87/1/6::: ساعت 12:22 صبح

<      1   2   3      >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 5


کل بازدید :13078
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<